شعری از علی باقری اصل
ما اشتباه مشترکی هستیم/ لبخندهای بینمکی هستیم
یا خندههای مبهم یک مادر/ یا گریههای دخترکی هستیم
گاهی صدای غرش یک طوفان/ گاهی نوای نی لبکی هستیم
در کفرمان اگرچه یقین داریم/ در دینمان دچار شکی هستیم
عمری به ادعای شما مردم/ چشم انتظار قاصدکی هستیم
اصلاً شما بزرگ ادب هستید/ ما هم قبول شاعرکی هستیم
دو شعر از رضا رجبی (رجا)
خورشید رفته داغ نگاهش به سوی آب/ پر آبله ست هرم تب از جستجوی آب
یک تیر پر زد و کمر آب را شکست/ آمد سوار تشنه ولی داشت بوی آب
رعدی به آسمان بریده بریده ریخت/ از هیبتش برید نفس در گلوی آب
آمد فرات نزد لبت تشنه، لب به لب/ اما نبود در عطشت آرزوی آب
مردابها اگر بکشند آب را رواست/ دریای بی حسین(ع) حبابی ست روی آب
میدانی از چه رو به زمین میرود فرو/ چون رفته پیش خلق جهان آبروی آب
***
بابانظر سلام مرا در نظر بگیر/ برخیز و زخم کهنهی دل را به بر بگیر
بغضی که در غبار گلو تار میشود/ نامی که لفظ اول بلوار می شود
برخیز ای رفیق هم اینک که چاره نیست/ «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
پلکی بزن که خاک همین شهر خاک توست/ ردی نمانده از تو همین یک پلاک توست
وقتی که پا نبود شما تشنه پا شدید/ چرخی زدید و قسمت خمپارهها شدید
چرخی زدید روی ستونهای آسمان/ سقراطهای فلسفهی جام شوکران
حالا چه مانده، شاعر و یک مشت درد سر/ مدفون شدهست مشترک مورد نظر
صفحه کلید قفل تو را وا نمیکند/ دیگر کسی از آینه پروا نمیکند
حافظ شدهست نام خیابان که چون شود/ «ترسم که عشق در سر سعدی جنون شود»
یک دوبیتی از حجتالاسلام طاهری
نمیدانی چرا اینگونه مستم/ به دنیای دنی من دل نبستم
بجز قالوا بلیِ عهد اولی/ تمام عهد و پیمان را شکستم
یک دوبیتی از ناصر عرفانیان مشیرینژاد
روشن دو جهان ز نور اندیشهی توست/ خورشید شهابی ز رگ و ریشهی توست
گلهای به خون خفته در این باغ شرف/ مَستَند از آن باده که در شیشهی توست
شعری از خانم صدر
مثل موجی پرخروش و بانوا/ میروم اینک به سوی کربلا
شعلهای سوزانم و بس پرخروش/ خون من از موج غمهایت بجوش
کاش بودم همنفس با کاروان/ یار بودم با تمام عاشقان
تا چو شمشیری شوم برنده، تیز/ با ستمکاران عالم در ستیز
مثل دریایی عظیم و خشمگین/ میگرفتم داد آن مولا ز کین
مثل پروانه تا صبح و سحر/ من بریزم جای اشک خون بصر
مثل لاله از غمت پرپر شوم/ در رهت بی دست و هم بی سر شوم
میزنم بوسه به برگ غنچهها/ آن کبوترهای سر از تن جدا
کاش بودم کربلایت یا حسین/ میشدم من جان فدایت یا حسین
یاد آرم از تمام لالهها/ آن همه آلالههای باوفا
تا که جان دارم بسوزم از غمت/ در دلم باشد عزا و ماتمت
2 دوبیتی از سید حسین مؤید
گل باز شد عندلیب قرآن میخواند/ محبوب دل حبیب قرآن میخواند
در گرمی بازارچهی هلهلهها/ یک زمزمهی غریب قرآن میخواند
***
سرگشتگی ثبات را میدیدم/ پژمرده گل حیات را میدیدم
آب از لب تشنهام به جوش آمده بود/ من سوختن فرات را میدیدم
اثری از خانم صباغ خور درباره حضرت زینب سلام الله علیها
بانو پیام کربلایت قشنگ بود/ آن لحظههای نور و نوایت قشنگ بود
آن گل که بر گلوی علی اصغرت شکفت/ هم ناله با طنین صدایت قشنگ بود
لبهای کودکان حرم داغ و تشنه بود/ این بار هم نگاه رسایت قشنگ بود
وقتی رقیه از تو سراغ پدر گرفت/ تکیه کلام عمه فدایت قشنگ بود
آری تلألو گل خورشید روی نی/ در چشمهای نغمهسرایت قشنگ بود
در اوج آتش غم و داغ بلند عشق/ آن لحظههای ناب دعایت قشنگ بود
با اینکه عمق فاجعه از حد گذشته بود/ اما چقدر صبر و وفایت قشنگ بود
هرگز ندید چشم تو غیر از جمیل را/ بانو کدام صحنه برایت قشنگ بود؟
شعری از جلیل فخرایی
مانده بر مقدمت مهیا چشم/ تا چه نازد فراق تو با چشم
این غم دیر سال جانها را/ یا به لب میرساند و یا چشم
جز تب تیغهای تشنه ندید/ بانگ برداشت تا به هر جا چشم
ای طلوع زمینیان! مددی/ سوخته شب بر آسمانها چشم
سر به فرمان توست، آن چه توراست/ رام امر توایم مولا، چشم!
زین شب تیره باز خواهد ماند/ تا طلوعت ز بام فردا چشم
شعری از حجتالاسلام موسوی در مورد شهید برونسی
دربدر بدرقه کردم هستیام را با تو
اشک می ریخت جگرم در دهان
آتش
قطره قطره با تو چکیدم
کاش تمام میشدم؟
هر روز به پرچم دلم چنگ میزنی
وطنم آرام نیست
از تو خلاس نمیشوم
هر چه اخلاص میخوانم
شعر دیگری از حجتالاسلام موسوی در مورد شهید خرازی
توان دستت آنقدر
که مسیر آفتاب را عوض میکرد
کودک در ارتفاع چشمت نابغه میشد
و لبت
قفلهای بستهی جهان را باز میکرد
تفنگ برای کشتنت
کوچک بود!!
هیچ ناوگانی توان ایستادن در مقابلت را نداشت
وقتی توپ گرسنه
دستهایت را برد