به گزارش پایگاه اطلاعرسانی فرهنگی-تبلیغی رسالات، در ادامه بررسی فیلمهای پساآخرالزمانی، این هفته فیلم «جاده» اثر «جان هیلکات» در انجمن سینمایی طلاب خراسان رضوی مورد نقد اعضا قرار گرفت.
یوسفزاده، دبیر انجمن سینمایی طلاب خراسان در این جلسه اظهار داشت: فیلم جاده اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته «کورمک مک کارتی» است.
وی افزود: فیلم همچون دیگر فیلمهای این زیر ژانر به دنیایی ویران شده پس از فاجعهای عظیم میپردازد.
کارشناس جوان سینما در مورد موضوع فیلم گفت: فیلم دربارهی پدر و پسری است که از پس حادثه زنده ماندهاند و در جادهای پر خوف و خطر در پی سرنوشتی نامعلوم رهسپارند.
یوسفزاده ادامه داد: آنها باید با شرایط سخت و پر خطر طی طریق کنند و تمام اهتمامشان (مخصوصاً پدر نسبت به پسر) این است که باید زنده بمانند؛ یعنی جنگ برای بقا.
وی بیان داشت: فضای فیلم بسیار سرد و بی روح طراحی شده است. انسانهای باقی مانده چیزی برای از دست دادن ندارند و فقط ظاهری از انسانیتشان باقیست ولی در واقع چیزی از شرافت انسانیشان نمانده است.
دبیر انجمن سینمایی طلاب خراسان رضوی عنوان کرد: اغلب آنان یا غارتگر شدهاند و یا آدمخوار؛ رحم و عطوفت از بینشان رخت بر بسته و همگان تلاش میکنند تا روزی دیگر را به شب برسانند.
وی در توضیح کارکرد این قصه ابراز داشت: در واقع انسانهای فیلم رجعتی غمبار به بدویّت دارند. شخصیتها انگار نام ندارند و یا اینکه آن را فراموش کردهاند و این کنایتی است مؤثر به تهی شدن بازماندگان از مختصات انسانی.
یوسفزاده اظهار داشت: در جایی از فیلم مرد از پیرمرد میپرسد که آیا آرزوی مردن داری؟ پیرمرد جواب میدهد: نه، در دوره و زمانهای مثل این احمقانه است که تجملاتی از این قبیل را بطلبیم.
وی در پایان تصریح کرد: فیلم سؤالهای بنیادینی را مطرح میکند از جمله این سؤال اساسی که «اگر امیدی به شادی و زندگی وجود نداشته باشد و همه چیز در تلاش برای بقا بگذرد دوست داریم به زندگی ادامه دهیم یا خیر؟»
نقد فیلم توسط ژان بروکس (گاردین) - امتیاز ۸ از ۱۰ (۴ از ۵)
اقتباس عالی جان هیلکات از رمان تحسین شده کارمک مککارتی مخاطبانش را در جادهای به سوی ناکجا آباد قرار میدهد. جادهای که ما را از درون جنگلهای مرده و خانههای متروکه به اقیانوس خاکستری و بیحاصلی میبرد که بر ساحل میخروشد.
بیرون از سینما در شصت و ششمین جشنوارهی فیلم ونیز، دریا روشن، آبی و مجذوب کننده است. اما دقیقاً برای چه مدت دیگر؟ پیام غیر صریح داستان پسا آخرالزمانی مک کارتی این است که ما هم اکنون نصف راه را تا آخر «جاده» پیمودهایم. این امر احتمالاً بیانگر این است که سازندگان این فیلم با هدف استفاده از لوکیشنهای طبیعی در آمریکا عمداً از استفاده از جلوههای ویژهی کامپیوتری خودداری کردهاند؛ مثلاً بزرگراه متروکهی پنسیلوانیا در نزدیکی پیتسبورگ گورستان مانند، یا حومهی طوفان زدهی نیو اورلئان.
درام هیلکات ماجرای سفر سخت دو بازماندهی بدون نام یک فاجعهی بدون نام را دنبال میکند؛ یک مرد (با بازی ویگو مورتنسن) و پسر ده سالهاش (با بازی کودی اسمیت مکفی) که با مشقت و به سوی جنوب در حرکتاند و برای یافتن غذا تقلا میکنند. اما راه پیش روی آنها پر از خطر است و آذوفه نیز کم و دور از دسترس آنهاست و در پایان، تمام چیزی که آنها دارند (و به معنی دقیقتر تمام آنچه ما داریم)، همدیگر است.
چه فیلم درگیرکننده، قدرتمند و در عین حال نگران کنندهای است این فیلم. پیش از نمایش دیشب شایعاتی وجود داشت که طولانی بودن دوره پس از تولید فیلم (ساخت فیلم از فوریهی ۲۰۰۸ آغاز شده بود) از یک محصول بیمار و مشکلدار حکایت دارد. اما روی هم رفته، آن نگرانیها اکنون جایی در این فیلم ندارند.
مسلماً، در دراماتیک کردن عناصر نثر مککارتی، هیلکات برخی اوقات ریسک کرده و بیش از حد به این کار پرداخته است (من بدون موسیقی اندوهناک و صدای غیر ضروری که برای تفسیر روی فیلم قرار گرفته هم میتوانستم فیلم را به پایان برم). اما هیچ کدام از این جزئیات و فرعیات نمیتواند این فیلم را از هولناکی خالص و درگیرکنندهاش منحرف کند. در یک سکانس بخصوص دلسرد کننده پدر و پسر به یک خانهی دلپذیر برمیخورند، خانهای تمیز دور از شهر. این طور که برمیآید، آن خانه تحت فرمان یک گروه از آدمخواران است که انسانهای اسیرشان را در زیر آشپزخانه پنهان میکنند.
در چنین لحظاتی «جاده» تصویری ددمنشانه از سیارهای رو به موت را تصویر میکند که آدمهایی گرسنه و درمانده بر رویش جولان میدهند. و البته هنوز آن نازکی در روایت اینجا نیز به چشم میخورد و باز هم تاثیرش را بر تاثیر متقابل دو شخصیت اصلی میگذارد. مورتنسن در نقش یک قهرمان مست و تکیده فوقالعاده است و اسمیت مکفی نیز به خوبی از عهدهی نقشش که یک کودک رئوف است بر آمده است، کودکی که همواره میخواهد غذایش را با دیگران تقسیم کند. گرچه آنها با هم حرکت میکنند، اما ما این حس را داریم که این دو نفر در نهایت راهشان از هم جدا میشود. نقش پدر مورتنسن به عنوان کسی که در دنیای قدیم متولد شده، با قدرت کار را شروع میکند اما رفته رفته سست میشود. پسر او که در دنیای جدید متولد شده، قد علم میکند و باتون را به دست میگیرد. او بر رسیدن به انتهای جاده پافشاری میکند، در حالی که ژولیده، گرسنه و به طور عجیبی عاقل است؛ کورسویی امید برای نژاد بشر.
منبع: سایت نقد فارسی - مترجم: دانیال دهقانی